شوخي:ببينيد هنوز نيومده چه قشقلقي(غشغلغي؟)به پا كرديد.اوني كه تو تاكسي بوده يحتمل من بودم،بابا بذاريد حالمونو بكنيم،ريش چيكار داره به دل؟.اصلا من با ريش بزي(همون پرفسوري)موافقم،چون دقيقا مصداق وحدت حوزه و دانشگاهه،اينجوري لااقل يه كار مفيدي هم كرديم.
جدي-اين حرف منو بايد طلا بگيريد يا بزنيد صفحه اول-:حكايت اين پست با كامنتاش ميدونيد حكايت چيه؟حكايت همون بنده خدايي كه داشت به يه بابايي ماهو نشون مي داد،ولي اون بابا به جاي اينكه ماهو ببينه داشت نوك انگشتاي اون بنده خدا رو مي ديد.شايدم حكايت كل وبلاگتون همين باشه.
- ببينيد چقدر تحويلتون گرفتم.حالا پاشيد بيايد چندتا كامنت درست حسابي برام بذاريد-اين لود پارسي بلاگم خيلي لوس بازي در مياره اطلاع بديد.